باسلام خدمت دوستانم
هرسال که محرم میاد انگار زخمی دوباره سر باز میزنه
از خاطرات تلخ زندگی من
درست یادم هست بچه بودم در ایام محرم تو هیئت های مختلف با آنکه خانوادم بیشتر فعالیتشون در هیئت فاطمی بود من و پدرم هیئت ابوالفضلی را میرفتیم
من در مراسم هیئت بودم صفا و سادگی مراسم مذهبی منرا شیفته خود کرده بود
بخصوص روز عاشورا و مراسم نخل گردانی در شهرستان طبس
تا اینکه آمدم شهر مشهد
در بعضی مراسم ها کارهایی دیدم که با خود گفتم رفتم به این مراسم شایسته نیست شاید مناز دین زده بشوم
مانند
برهنه شدن اقایون
شیشه شکستن و رد شدن عزاداران
قمه زنی و.............
دلم خیلی هوای مراسم طبس کرده چه کنم از ترس روبرو شدن با بعضی افراد دیگر ترک وطن کردم
دوستان از شما میخواهم برایم دعا کنید شاید عاشورایی بیاید و و راحت زندگیم را بکنم
باسلام خدمت دوستان خوبم
هر شخصی از وقتی که والدینش تصمیم به آوردن فرزند میشوند با امیدهایی روبروست
که اولینش را امید والدین به اینکه فرزندشان شغل تحصیلات و... خاص شود
تا اینکه تحصیلات وآن شروع میشود و او هم هم باید خواسته های والدین و هم خودرا بگنجاند که متاسفانه در جامعه داریم که فرزندانی بخاطر خواستهایی که فرزند توانش را ندارد به نابودی کشیده میشوند
و خیلی وقتها خواستهای بحق باعث هدف و امید در فرد میشود
امید در تحصیلات به مدارج بالا
امیدبه شغل و مدارج بالا
امید به تشکیل خانواده موفق و ..
و موردهایی که هم میشود آرزو و هم امید نامید
رفتن به سفرهای خارجی و خرید ماشین و غیره
منهم مانند تمام شما دوستان هزاران بار امیدوار و نامید شدم از زندگی ولی نمیدانم چه چیزی من را تا امروز سر پا نگه داشته
من از شروع زندگی با اتفاقات بدی روبرو شدم که خیلی ها نسخ هایی برای من پیچیدند که و خود آینده منرا پیش بینی میکردند
· رخدادهایی که با عث پیچیده شدن این نسخه ها می شد*
· در چهار سالگی پدر و ومادرم از هم جدا شند و پدرم دوباره ازدواج کرد
· من در تحصیلات بسیار ضعیف بودم
· پدرم چون فرزند پسر دوست داشت و من اولین فرزند شبودم از شیر مرغ تا.....همه میگفتند متکی به پدر هستم
· فوت پدر
· قبول نشدن دانشگاه
· نبود کار مناسب
· ازدواج و شکست (طلاق)در آن
· تعطیل شدن کارهایم و بیکاری
· غیره........
همه اینها خودش یک رمان است که از سال 1382 من طی دو وبلاگ برای شما بازگو کرده ام شاید زمانی نشستم و نوشتم
و حالا وقتی الان من را میبینند میگویند تو این شدی
خدارا هزاران بار شکر میکنم که آن شدم که او میخواست و نگذاشت بد خواهان شکسته شدن من را ببینند و دیدم افرادی را که فکر ها و حرفهایی در مورد آینده و حال خود میگفتند و چی شدند
همه اینهارا گفتم که اینرا به گویم که در هر مرحله ای وو اتفاقی امید خودرا از دست ندهید به خدا توکل کنید
.: Weblog Themes By Pichak :.