باسلام خدمت دوستان گرامی من بعد از سالها بودن در دنیای مجازی (1382الی 1392)که لحظه لحظه خاطرات زندگیم را نگاشته ام
آذرماه 1392 که مصادف بود با محرم اتفاق تازه ای در زندگیم رخ داد
مادرم برای تاسوعا و عاشورا به شهرستانمان سفر کرده بود و من و بسر عمویم در خانه در حال صحبت و گفتگو بودیم در باره ازدواج من !
که مادرم با من تماس گرفت که میخواهی ازدواج کنی من دختر داییت را دیده ام و او خانواده محترمی را معرفی کردهاند که بروم صحبت یانه گفتم خود میدانید
روز بعد با من تماس گرفت که با دختر دایی رفته اند خانه آنها مادرم تمام گذشته تا حال منرا برای آن خانواده بازگو کرده بود با کوچکترین جزئیات
مادر به مشهد امدند و در باره این دختر خانم گفتند و جواب از من خواستند که تماس بگیرند یانه
ادامه در بست بعدی
تاریخ : پنج شنبه 93/2/25 | 10:28 صبح | نویسنده : بهداد | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.