ظهر به سمت خانه دایی خانم را افتادیم پذیرایی و بعد نهار تمام ذهن من این بود کی وقتش میرسد بعد اظهر بود که زنگ خانه بصدا در آمد دختر خانم با خواهرانش برادرشون و مادر به آنجا امدند
بعد از پذیرایی همه سر گرم صحبت شدند من دختر خانم را نظاره بودم تا زه فهمیدم کمی شبطنت دارد
دیدم کسی یاد ما نیست به دایی خانم گفتم صحبت ما چی شد اجازه گرفتند ما وارد اطاق شدیم و جزئیات بیشتری مطرح شد روابط بین خانوادها گرفته و ساعت کاریم که از طرف دختر خانم و خانوادش کمی شبه ناک شده بود من دختر خانم را با شغلم آشنا کردم توافقاتی انجام شد (این بامن)به یادگار از آن زمان ماند
888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888
خصوصی بود ننوتشتم
چنین شد که هردو از اتاق بیرون آمدیم خیالم راحت شده بود که تایید شدم
(اینو متذکر باشم برادم مجید ماشینشو در اختیار ما قرار داده بود )
(قرار شده بود تا حتمی نشده هیچ کس خبر دارنشود)
.: Weblog Themes By Pichak :.